فهرست مطالب
در اين روزهای ، خبر مرگ صابر کاظمی، بازیکن جوان تیم ملی والیبال ایران، جامعه ورزشی کشور را در شوک فرو برد. مردی که در اوج قدرت بدنی و موفقیت ورزشی بود، ناگهان در ۲۶ سالگی جان باخت؛ بیآنکه پاسخ روشنی درباره علت مرگش داده شود. اما پشت این تراژدی انسانی، واقعیتی عمیقتر پنهان است: واقعیت نظامی که حتی مرگ قهرمانان خود را در هالهای از ابهام و تبلیغات رسمی پنهان میکند.
از ستارهای ملی تا سکوتی سنگین
صابر کاظمی از جمله بازیکنانی بود که با استعداد ذاتی و پشتکار خود توانست در سطح بینالمللی بدرخشد. او قرار بود فصل جدید را در باشگاه الریان قطر آغاز کند، اما بنا بر گزارشها، در یکی از استخرهای تهران دچار عارضه مغزی شد و پس از چند روز در بیمارستان جان باخت. با این حال، روایتهای رسمی از مرگ صابر کاظمی پر از تناقض است؛ وزارت ورزش و فدراسیون والیبال ایران هر دو بیانیههایی منتشر کردند که بیشتر شبیه به توجیه بودند تا اطلاعرسانی دقیق.
در حالی که رسانههای وابسته به حکومت تلاش کردند این حادثه را “درگذشت طبیعی” بنامند، کاربران فضای مجازی با هشتگهای اعتراضی، خواستار شفافسازی در خصوص علت واقعی مرگ او شدند.
نظامی که حقیقت را سانسور میکند
نظام جمهوری اسلامی سالهاست که در مواجهه با مرگهای ناگهانی در عرصه ورزش، سیاست سانسور و پنهانکاری را در پیش گرفته است. در پرونده مرگ صابر کاظمی نیز همین الگو تکرار شد. هیچ توضیح رسمی از وضعیت پزشکی، نحوه درمان یا حتی تیم معالج منتشر نشد. خبرنگاران مستقل اجازه طرح سؤال از خانواده کاظمی را پیدا نکردند و تنها تصاویر تبلیغاتی از مراسم تشییع او در گلستان منتشر شد.
در واقع، مرگ این ورزشکار بار دیگر نشان داد که چگونه نهادهای حکومتی حتی از پیکر قهرمانان ملی برای نمایش مشروعیت خود استفاده میکنند، در حالی که پاسخ به پرسشهای ساده مردم را وظیفه خود نمیدانند.
ورزش در ایران؛ از ابزار تبلیغاتی تا قربانی بیصدا
ورزش در ایران، بهویژه پس از انقلاب، هیچگاه از سایه سیاست خارج نشده است. بسیاری از ورزشکاران یا به دلیل مواضع سیاسیشان ممنوعالفعالیت شدهاند، یا در سکوت و بیتوجهی جان خود را از دست دادهاند. مرگ صابر کاظمی نماد این واقعیت تلخ است که در جمهوری اسلامی، حتی موفقترین چهرههای ورزشی نیز در برابر بیکفایتی نظام سلامت و بیپاسخگویی مسئولان، بیدفاع میمانند.
در سالهای اخیر، نمونههای مشابهی از مرگهای ناگهانی در میان ورزشکاران ایرانی گزارش شده است، اما هیچکدام منجر به تحقیق مستقل یا پاسخگویی رسمی نشدهاند. این سکوت، بخشی از فرهنگی است که نظام حاکم در آن، انسان را ابزار تبلیغ میبیند نه ارزش ذاتی.
وقتی مرگ هم سیاسی میشود
مرگ در ایران همیشه وجهی سیاسی دارد؛ چه مرگ یک معترض در خیابان باشد و چه مرگ صابر کاظمی در استخر. در هر دو حالت، رسانههای حکومتی با سانسور، دروغ و روایتهای دستکاریشده، واقعیت را دفن میکنند. اما شبکههای اجتماعی، امروز صدای مردمی شدهاند که از دروغ خستهاند. کاربران ایرانی در واکنش به این حادثه، از بیاعتمادی عمیق به رسانههای رسمی سخن گفتند و خواستار شفافیت از وزارت ورزش شدند.
حتی برخی از ورزشکاران سابق در تبعید، مانند احسان حاج صفی و علی کریمی، با انتشار پیامهایی غیرمستقیم، به بیتوجهی نظام نسبت به سلامت ورزشکاران اشاره کردند.
پایان یک قهرمان، آغاز یک سؤال بزرگ
در نهایت، مرگ صابر کاظمی فقط مرگ یک انسان نیست؛ بلکه نماد مرگ اعتماد، شفافیت و انسانیت در ساختار نظامی است که مسئولیتپذیری را فراموش کرده است. وقتی قهرمان ملی در اوج جوانی میمیرد و هیچ پاسخ رسمی داده نمیشود، دیگر چه انتظاری از عدالت برای مردم عادی میتوان داشت؟
شاید تاریخ، روزی از صابر کاظمی نه فقط بهعنوان ستارهای در والیبال، بلکه بهعنوان قربانی خاموش نظامی یاد کند که حتی قهرمانان خود را در سکوت دفن میکند.