در دورانی که زبان عربی بر دربار و فرهنگ رسمی سایه افکنده بود، ابوالقاسم فردوسی چون نگهبان زبان و روح فارسی قد علم کرد و با شاهنامهاش نه فقط حماسهای ادبی، بلکه بیانیهای فرهنگی در برابر حذف هویت یک ملت نوشت.
فردوسی در توس خراسان بزرگ (در شمال شرق ایران کنونی) در سال ۹۴۰ میلادی زاده شد، در زمانی پر از دگرگونیهای سیاسی و فرهنگی. او شاعر دربار به معنای معمول نبود، بلکه شاعری بود با رسالتی روشن برای احیای فرهنگی، که آگاهانه فارسی را برگزید و اسطورههای پیش از اسلام را به زبانی مردمی و نه نخبگانی بازآفرید.
شاهنامه، که نگارش آن نزدیک به ۳۰ سال به طول انجامید، فراتر از یک منظومه تاریخی بود؛ پروژهای بود برای بازسازی حافظه جمعی. فردوسی روایت خود را بر بنیاد ارزشهایی چون پهلوانی، عدالت و شرافت ساخت و شخصیتهایی چون رستم و سیاوش را به نمادهایی ماندگار در ذهن تاریخی ایرانیان بدل کرد.
فردوسی در زمان حیات خود مورد بیمهری قرار گرفت و در فقر درگذشت، زیرا سلطان محمود غزنوی مزد درخورش را نپرداخت. اما صدای او خاموش نشد، و کلماتش هنوز در مدارس و مجالس خوانده میشود، نمادی از پایداری فرهنگی ایران در برابر ذوب هویت.
در زمانهای که حاکمیت کنونی ایران از میراث فرهنگی برای توجیه روایتهای بسته و ایدئولوژیک خود بهره میبرد، فردوسی نه به عنوان شاعر دربار، بلکه به عنوان صدایی مستقل و مردمی بازخوانی میشود؛ یادآوری این نکته که هویت را نمیتوان از بالا تحمیل کرد، بلکه از دل مردم ساخته میشود.