فهرست مطالب
در سالهای اخیر، پدیدهی خشونت خانگی علیه زنان در ایران از یک موضوع پنهان و «تابو» به بحرانی ساختاری تبدیل شده است؛ بحرانی که نهتنها بنیان خانواده را تهدید میکند، بلکه پیامدهایی عمیق بر سلامت روان و امنیت اجتماعی دارد.
با وجود افزایش چشمگیر گزارشهای حقوق بشری، حاکمیت همچنان آن را «موضوعی خانوادگی» میداند و از مداخله مؤثر خودداری میکند.
بخوانيد:
بحرانهای پیش روی کودکان ایرانی در ۱۴۰۴ : آیا امیدی هست؟
این مقاله با نگاهی روانشناختی و با قلم یک روزنامهنگار منتقد تلاش میکند ریشههای عمیق این خشونت را بررسی کند.
۱. ساختار قدرت در خانه؛ مرد بهعنوان نماینده نظام
یکی از عوامل اصلی افزایش خشونت خانگی علیه زنان در ایران، تکرار الگوی قدرت سیاسی در فضای خصوصی خانواده است.
مردی که در جامعه آموخته «اطاعت» یک ارزش و «اقتدار» وظیفه اوست، همین ساختار را در خانه بازتولید میکند:
او قدرت است و زن باید فرمانبردار باشد.
در تحلیل روانشناختی، این الگو نوعی «تفویض ناخودآگاه» ایجاد میکند؛ یعنی مرد احساس میکند حق تنبیه و کنترل دارد، چون ساختار سیاسی چنین حقی را برای او تثبیت کرده است.
۲. عادیسازی خشونت؛ وقتی ضربه تبدیل به «تربیت» میشود
بخش بزرگی از خشونت خانگی علیه زنان در ایران در سایه فرهنگ عادیسازیشده خشونت رخ میدهد.
در بسیاری از شهرها و مناطق سنتی، سیلی، داد، یا توهین نهتنها غیراخلاقی تلقی نمیشود، بلکه بخشی از «زندگی زناشویی عادی» بهحساب میآید.
جملهی تکراری میان خانوادهها این است:
«مشکل خونهت رو بیرون نبر.»
این فرهنگ انکار، زنان را در چرخهای از سکوت و تحمل حبس میکند.
۳. فشار اقتصادی؛ وقتی اضطراب به پرخاش تبدیل میشود
بحران اقتصادی یکی از مهمترین دلایل تشدید خشونت خانگی علیه زنان در ایران است.
مرد بیکار یا گرفتار تورم، کاهش ارزش پول و بیثباتی معیشتی، معمولاً خشمش را بر نزدیکترین و بیدفاعترین فرد در خانه تخلیه میکند: زن.
در روانشناسی به این حالت «خشونت جبرانی» گفته میشود؛ یعنی فرد در جایی که قدرت ندارد، در جای دیگری به شکلی ناسالم آن را بازسازی میکند.
۴. نبود حمایت قانونی واقعی
قوانین ایران هنوز قدرت نامتوازن را به نفع مرد تثبیت میکنند.
پلیس و دستگاه قضایی غالباً شکایت زنان را با این جمله برمیگردانند:
«برگرد خونه، مشکلتون رو بین خودتون حل کنید.»
این خلأ قانونی باعث میشود خشونتگر احساس امنیت کند و زن عملاً هیچ پناهگاهی نداشته باشد.
۵. سکوت اجباری؛ ترس از طرد و انگ اجتماعی
بسیاری از زنان ایرانی از ترس پیامدها به سکوت پناه میبرند:
- ترس از طرد خانواده
- از دستدادن فرزندان
- فشار سنتی
- انگ «زن ناسازگار»
این سکوت انتخاب نیست؛ نتیجهی فشار اجتماعی سنگینی است که زن را وادار به تحمل رنج میکند.
۶. تفسیرهای افراطی دینی؛ خشونت با برچسب اخلاق
حاکمیت با تکیه بر برداشتهای سختگیرانه از مفاهیمی چون «قوامیت»، فضایی ایجاد میکند که در آن مرد احساس میکند صاحب «حق مطلق تصمیم» است.
این توجیه دینی، خشونت خانگی علیه زنان در ایران را از یک عمل ناپسند به «ابزار تربیتی مشروع» تبدیل کرده و مقاومت زنان را دشوارتر میکند.
۷. نبود دسترسی به خدمات روانشناختی
در جامعهای که مراجعه به روانشناس هنوز با قضاوت همراه است، بسیاری از زنان امکان دریافت کمک حرفهای را ندارند.
در حالیکه طبق مطالعات جهانی، مداخله درمانی میتواند تا ۴۰٪ خشونت خانوادگی را کاهش دهد، اما در ایران این خدمات برای اکثریت زنان غیرقابل دسترس است.
چرا خشونت به سرنوشت تبدیل میشود؟
ادامهی خشونت خانگی علیه زنان در ایران نتیجه «رفتار فردی» نیست، بلکه محصول ساختار سیاسی و فرهنگیای است که از بالا تا پایین بر محور قدرت میچرخد.
وقتی نظام سیاسی بر مبنای کنترل و سرکوب اداره میشود، طبیعی است که این منطق در کوچکترین واحد اجتماعی، یعنی خانواده، بازتاب پیدا کند.
تغییر این چرخه، نه با سرزنش زنان، بلکه با اصلاح ساختارهای قانونی، فرهنگی و روانی امکانپذیر است.
خشونت، «مسئله خانوادگی» نیست؛ مسئلهای سیاسی ـ اجتماعی است که آینده میلیونها زن ایرانی را شکل میدهد.