فهرست مطالب
بار دیگر نظام ایران نقش زنان را بر اساس منظومه ایدئولوژیک خود تعریف میکند، اما این بار تحت عنوانی دینی و اجتماعی پر از معنا: جهاد زنان در ایران. اظهارات اخیر نماینده خامنهای در خراسان رضوی، احمد علمالهدی، صرفاً گذرا نبود، بلکه اعلام رسمیای بود که رنج اقتصادی و اجتماعی زنان را به یک وظیفه دینی و غیرقابل انتخاب تبدیل میکند.
علمالهدی نگفت که منظور توانمندسازی یا حقوق است؛ او به وضوح گفت که جهاد زنان صبر بر فقر، فشارهای اجتماعی و مسئولیتهای خانوادگی است.
با این جمله، فلسفه نظام درباره نیمهی جامعه را خلاصه کرد: رنج یک بحران دولتی نیست… بلکه عبادت زنان است.
عقیدهی درد به جای سیاستهای حمایتی
وقتی درد به عنوان «جهاد» قالببندی میشود، دولت از تمامی تعهدات خود نسبت به زنان رها میشود. به جای پرسش درباره فقر، بیکاری، تورم و فشارهای اقتصادی، سوال تبدیل میشود به میزان صبر زنان در برابر ابتلا.
اینگونه، جهاد زنان در ایران از یک اصطلاح انگیزشی به ابزاری نرم برای تثبیت کنترل سیاسی و اجتماعی تبدیل میشود.
آمار رسمی عمق بحران را نشان میدهد:
- نرخ بیکاری زنان در ایران حدود ۱۵.۶٪ در سال ۲۰۲۴ بوده و در گروه جوانان ۲۰‑۲۴ سال به ۳۴.۹٪ رسیده است.
- نرخ مشارکت زنان در نیروی کار حدود ۱۳.۴۵٪ است در مقابل ۶۶.۳۳٪ مردان.
- نرخ فقر در ایران حدود ۳۰.۱٪ از جمعیت است و خانوارهای زنسرپرست بیشترین آسیب را میبینند، به طوری که ۴۱.۵٪ از زنان سرپرست خانوار بدون حمایت خانوادگی زندگی میکنند.
این اعداد نشان میدهد که پیشنهاد صبر به عنوان جهاد، در واقع جهاد زنان در ایران نیست که حمایت یا توانمندسازی باشد، بلکه تحمیل یک بار اضافی بر زنان است.
از انقلاب تا سرکوب: اهلیسازی نقش اجتماعی
از ابتدای انقلاب، زنان عرصهی نبرد ایدئولوژیک بودهاند. حجاب اجباری، محدودیت در حرکت و کار، پیوند هویت با ارزشهای رسمی، همه ابزارهایی برای ساختن زن مطیع بودند.
امروز، مفهوم جهاد زنان در ایران رنج روزمره را در یک گفتمان دینی رسمی قالببندی میکند و زنان را در نقش سرباز مطیع داخل خانواده و دولت قرار میدهد.
وضعیت اقتصادی و اجتماعی وضعیت را تشدید میکند:
- زنان شاغل حدود ۴۱٪ کمتر از مردان با همان شغل درآمد دارند، با وجود تحصیلات بالاتر.
- این شکاف اقتصادی نشان میدهد که «جهاد زنان» بیشتر پوششی بر ناکامی اقتصادی و اجتماعی است.
جامعه بیدار میشود؛ روایت رسمی در حال فروپاشی
جنبش «زن، زندگی، آزادی» نشان داده که زنان ایران دیگر نمیپذیرند نقشهای آماده شده از سوی نظام بر آنان تحمیل شود.
آنها به خیابانها آمدند، حجاب اجباری را برداشتند، با قدرت ایستادند و فصول جدیدی از آگاهی را نوشتند.
به همین دلیل است که گفتمان دینی سختگیرانه دوباره تقویت میشود: هرچه آگاهی زنان بیشتر شود، ترس نظام بیشتر میشود.
در این جهاد زنان در ایران ابزاری برای بازپسگیری کنترل بر آگاهی عمومی است.
زنان بدون صدا یا نسلی جدید که آینده را مینویسد؟
زنان ایران امروز یک تصویر واحد ندارند.
زنان خیابانها، مادرانی که هزینه فقر را میپردازند، و کارمندانی که با سقف شیشهای سیاسی و مذهبی مبارزه میکنند، همگی بخشی از واقعیت هستند.
اظهارات علمالهدی بیشتر یک اعتراف ضمنی است:
زن ایرانی تبدیل به یک چالش سیاسی شده و پاسخ رسمی، بازتعریف او به عنوان ابزار صبر به جای عامل تغییر است.
با این حال، واقعیت خلاف آن را نشان میدهد. نسل «پس از مهسا امینی» با شعار هدایت نمیشود، درد را قهرمانی نمیبیند و بین ایمان و استثمار تمایز قائل میشود.
جهاد واقعی، آزادی است
اگر نظام معتقد است که جهاد زنان در ایران به معنای تحمل فقر و ظلم است، زنان ایرانی معنای دیگری برای جهاد مینویسند:
جهاد برای کرامت، آزادی و برابری.
در میان گفتمان رسمی که از آنان صبر میطلبد و زندگی که مبارزه را تحمیل میکند، حقیقت روشن است:
زن در ایران با صبر بر سرکوب جهاد نمیکند، بلکه علیه آن انقلاب میکند.