فهرست مطالب
صبح امروز، پنجشنبه، یک فاجعه زیستمحیطی جدید در جنوب ایران رخ داد که فراتر از آلودگی صرف، به یک بحران انسانی تمامعیار تبدیل شد. بر اساس گزارشهای مراکز هواشناسی در اهواز، بحران آلودگی هوا در خوزستان امروز به اوج خود رسید و ۱۴ شهر از نظر کیفیت هوا وارد وضعیت “منطقه قرمز” شدند، به این معنی که تنفس برای همه گروههای سنی خطرناک شده است. این صرفاً یک پدیده طبیعی نیست، بلکه نتیجه مستقیم سیاستهای متمرکزی است که رفاه انسان را به نفع نفت، کارخانهها و سود اقتصادی نادیده گرفتهاند.
بخوانيد:
بحرانهای پیش روی کودکان ایرانی در ۱۴۰۴ : آیا امیدی هست؟
شهرهای خفهکننده
دادههای مرکز پایش کیفیت هوا نشان میدهد که شهر ملاثانی شاخص ۱۹۸ را ثبت کرده است، در حالی که شهرهای دیگری مانند کوت عبدالله، خرمشهر، اهواز، آبادان و سوسنگرد از ۱۷۰ فراتر رفتهاند. این ارقام، بحران آلودگی هوا در خوزستان امروز را به یکی از شدیدترین بحرانهای زیستمحیطی در خاورمیانه تبدیل میکند.
آنچه امروز اتفاق میافتد برای ساکنان عرب خوزستان که سالهاست در میان گرد و غبار کارخانهها، دود بنادر و فقدان نظارت زندگی میکنند، تعجبآور نیست. رژیم ایران عادتاً این بحران را «فصلی» توصیف کرده است، در حالی که در واقعیت، این وضعیت دائمی و مزمن شده است. هشدارها دائماً و روز به روز صادر میشوند و ساکنان را به این سوال سوق میدهند که آیا این بیتوجهی عمدی است و از پیشینه قومی آنها ناشی میشود و به این ترتیب به بحران زیستمحیطی بُعدی ناسیونالیستی و نژادپرستانه میدهد.
ریشههای سیاسی یک بحران زیستمحیطی
در پشت هر ابر گرد و غبار در آسمان اهواز، داستانی از فساد اداری و حاشیهنشینی سیاسی عمدی نهفته است. این استان نفتخیز حتی از ابتداییترین عدالت زیستمحیطی نیز محروم است. در سالهای اخیر، دهها هشدار در مورد بحران آلودگی هوا در خوزستان نادیده گرفته شده است. مقامات به جای پرداختن به علل ریشهای، صرفاً مدارس را برای چند ساعت تعطیل کردهاند یا بیانیههای توخالی در مورد «تلاشهای دولت» صادر کردهاند.
نتیجه: کودکانی که از آسم رنج میبرند، بیمارانی که بین بیمارستانها در رفت و آمد هستند و طبقه کارگری که در هوای سمی رنج میبرند. این جمهوری است که وعده زندگی شرافتمندانه را داد، پرچم عدالت اجتماعی را برافراشته و به سیستمی حمله کرد که از کرامت شهروندانش بدون تبعیض حمایت میکرد!
وقتی هوا سیاسی میشود
در خوزستان، هوا دیگر یک مسئله زیستمحیطی نیست، بلکه یک سلاح سیاسی است. گزارشهای زیستمحیطی سرکوب میشوند، روزنامهنگارانی که بحران آلودگی هوا در خوزستان را پوشش میدهند، اکنون مجرم شناخته شده و برای بازجویی احضار میشوند و فعالان محیط زیست به دلیل “بدنام کردن دولت” تحت پیگرد قانونی قرار میگیرند. سرکوب صداها حتی یک ریه را نجات نمیدهد؛ این کار فقط روایت رژیم را حفظ میکند.
حتی نگرانکنندهتر، امتناع دولت از اذعان به وجود یک “فاجعه” است، علیرغم اینکه شاخصهای کیفیت هوا از تمام محدودیتهای مجاز بینالمللی فراتر رفتهاند. وقتی بحث در مورد آلودگی هوا جرم میشود، ما با دولتی سر و کار داریم که حتی ابتداییترین حقایق فیزیکی را نیز به رسمیت نمیشناسد.
دلایل واقعی بحران آلودگی در خوزستان
تأسیسات نفتی سنگین که بدون فیلترهای مؤثر یا نظارت مستقل فعالیت میکنند و متعلق به سپاه پاسداران هستند.
خشک شدن باتلاقها و تخریب محیط طبیعی که زمانی گرد و غبار را جذب میکرد.
همه اینها ثابت میکند که بحران آلودگی هوای در خوزستان نه یک عمل خدا، بلکه نتیجه مستقیم خرابکاری سیستماتیک زیستمحیطی است که طی دههها انباشته شده است.
اثرات فاجعهبار بر انسانها و اقتصاد
اثرات بهداشتی خود گویای همه چیز هستند: افزایش شدید بیماریهای تنفسی و افزایش مرگ و میر در میان سالمندان و کودکان. از نظر اقتصادی، خوزستان سالانه میلیونها دلار به دلیل توقف فعالیتهای صنعتی و کشاورزی از دست میدهد و بحران آلودگی در خوزستان را به بار مضاعفی بر اقتصاد محلی و ملی تبدیل میکند.
حتی کشاورزی، که زمانی شریان حیاتی استان بود، اکنون تهدید میشود، زیرا محصولات کشاورزی در اثر تجمع گرد و غبار و مواد سمی در خاک آسیب میبینند. نتیجه: امواج خاموش مهاجرت از روستاها به شهرها و شهرهایی که به طور فزایندهای خفه میشوند.
سرزنش طبیعت آسان است، اما مقابله با فساد اداری بسیار دشوارتر است. حقیقت این است که اگر سکوت و همدستی نهادهای دولتی نبود، بحران آلودگی هوا در خوزستان به این سطح نمیرسید. مقاماتی که چند ساعت جلوی دوربینها به استان سفر میکنند، به تهران برمیگردند، در حالی که ریههای مردم اهواز همچنان از گرد و غبار و سموم در آتش است.
این یک بحران اخلاقی است، همانطور که یک بحران زیستمحیطی است. وقتی دولتی در حفاظت از هوایی که شهروندانش تنفس میکنند کوتاهی میکند، حق خود را برای ادعای نمایندگی از آنها از دست میدهد. امروز، بحران آلودگی هوا در خوزستان نه تنها به سلامت مردم آسیب زده، بلکه به وجدان جمعی جامعه نیز ضربه زده است.
خوزستان دیگر صرفاً به دنبال راهحلهای زیستمحیطی نیست، بلکه به دنبال به رسمیت شناختن رسمی حق حیات خود است. در شهری که کودکان با ماسک به مدرسه میروند و سالمندان در خانه حبس شدهاند، نمیتوان از پیشرفت و توسعه سخن گفت.
این بحران از مرزهای زیستمحیطی فراتر رفته و به آینهای تبدیل شده است که فروپاشی اخلاقی و مدیریتی یک سیستم را در برابر شهروندانش منعکس میکند. تا زمانی که بحران آلودگی هوا در خوزستان بهعنوان مسئلهای سیاسی و انسانی شناخته نشود، هیچ فیلتر و هیچ دستگاهی نمیتواند هوای این استان را نجات دهد.