فهرست مطالب
در ساعات اخیر، خبر مرگ اصغر نصیری، کارگردان و تهیهکننده سینمای ایران، به طور گسترده در رسانههای محلی منتشر شده است.
در حالی که رژیم سابقه نادیده گرفتن بسیاری از چهرههای مستقل یا مخالف در عرصه هنر را دارد، پوشش خبری مرگ نصیری چنان شدید بوده که الگویی دیرینه را آشکار میکند: رژیم تنها زمانی به افراد توجه میکند که آنها، حتی برای لحظهای، به ابزاری برای تقویت تصویر خود تبدیل میشوند.
این تناقض، پرسش مهمی را مطرح میکند: چرا هنرمندی مانند نصیری تنها پس از مرگش برجسته میشود، در حالی که صدها هنرمند زنده از حاشیهنشینی و بیتوجهی رنج میبرند؟ آیا توجه به مرگ اصغر نصیری قدردانی واقعی بود، یا صرفاً تمایل رژیم برای ظاهر شدن به عنوان “حامی هنر” و در عین حال خفه کردن جنبش هنری از درون بود؟
پوشش رسانهای: گزینشیتر از بشردوستانه
با بررسی اخبار، متوجه میشویم که وبسایتهای رسمی و نیمهرسمی به سرعت به پوشش مرگ نصیری پرداختند و جزئیاتی در مورد حرفه و کار او ارائه دادند. با این حال، نکته قابل توجه، بیتوجهی مقامات رسمی هنری به مبارزات شخصی او در سالهای پایانی عمرش است.
این مرد در طول دوران حرفهای خود هیچ حمایت واقعی دریافت نکرد و برخلاف دیگر هنرمندانی که با خط سیاسی یا ایدئولوژیک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همسو نبودند، فضای خلاقانهی کافی نیز به او داده نشد.
براى اطلاعات بيشتر :
کاهش حوادث در سمنان… وقتی دولت به شما توهم میفروشد
در اینجا تناقض نهفته است: رژیم پس از مرگ “احترام” میگذارد، نه قبل از آن. مرگ اصغر نصیری نمونهی بارزی از این موضوع است. پوشش گستردهی رسانهای نه به عنوان تجلیل از او، بلکه تلاشی برای به تصویر کشیدن رژیم به عنوان حامی فرهنگ و هنر است، در حالی که چشم خود را بر محدودیتهای مداوم خود بر هنرمندان میبندد.
چرا رژیم از مرگ یک هنرمند بیشتر از زندگی او حمایت میکند؟
سه انگیزه در پس علاقهی رسمی به مرگ اصغر نصیری وجود دارد:
ایجاد تصویری نادرست از دولت به عنوان “حامی هنر”.
رسانههای رسمی از مرگ اصغر نصیری سوءاستفاده میکنند تا دولت را نگران هنرمندان و سوگوار از دست دادن آنها نشان دهند، در حالی که در واقعیت، دهها هنرمند – نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگر – بدون پوشش مشابه، از فشارهای سیاسی و اقتصادی رنج میبرند.
پاکسازی سابقهی بیتوجهی
وقتی هنرمندی میمیرد، داستان او به فرصتی برای بهبود رابطهی دولت با جامعهی هنری تبدیل میشود. به جای اذعان به اینکه نصیری با بیتوجهی نهادی مواجه بوده است، مرگ اصغر نصیری به عنوان مدرکی از تعامل دولت با خانوادههای هنری استفاده میشود، هرچند این تعامل اغلب خیلی دیر اتفاق میافتد.
کنترل روایت
رژیم میخواهد روایت را کنترل کند. پوشش مرگ اصغر نصیری به آن اجازه میدهد تا افکار عمومی را به سمت دیدگاه خاصی از هنر هدایت کند که در خدمت ایدئولوژی آن است و توجه را از ممنوعیتها، سانسور و فشارهایی که هنرمندان با آن مواجه هستند، منحرف میکند.
با نگاهی به حرفهی اصغر نصیری، متوجه میشویم که او یکی از معدود نامهایی بود که خارج از دایرهی امتیازات رسمی باقی ماند. او حمایت قابل توجهی از تولید دریافت نکرد، در پروژههای بزرگ دولتی شرکت نکرد و مانند هنرمندان “همسو” با رژیم تبلیغ نشد.
بنابراین، پوشش مرگ اصغر نصیری مانند تلاشی دیرهنگام برای اثبات این است که دولت بین هنرمندان تبعیض قائل نمیشود. اما واقعیت سینمای ایران داستان کاملاً متفاوتی را روایت میکند: یک طبقه مورد حمایت وجود دارد و طبقه دیگری که به حاشیه رانده شده، تحت نظارت و آزار و اذیت قرار گرفته است.
این بیتوجهی سیستماتیک است… و تجلیل گزینشی است
رژیم ایران همیشه از وفاداری به عنوان معیاری برای تعیین اینکه چه کسی شایسته حمایت است و چه کسی در حاشیه مانده است، استفاده کرده است. در این زمینه، مرگ اصغر نصیری به نمونهای قدرتمند در بحث هنرمندانی تبدیل میشود که از امتیاز ویژهای برخوردار نیستند و فقط پس از درگذشتشان اجازه حضور دارند.
آنها فقط پس از اینکه “از نظر سیاسی ایمن” میشوند، مورد تجلیل قرار میگیرند. فقط پس از مرگ
در نهایت، مرگ اصغر نصیری نشان دهنده یک تناقض بزرگ در رفتار رژیم با هنرمندان است: در طول زندگی آنها محدودیتهایی را بر آنها اعمال میکند، سپس مرگ آنها را به خوراک روابط عمومی تبدیل میکند.