در گوشهوکنار زندگی روزمره، پدیدهای آشنا و خطرناک تکرار میشود: سکوت در جامعه ایران. ما سکوت نمیکنیم چون نمیدانیم، بلکه چون بیش از حد میدانیم و وانمود میکنیم که نمیدانیم. این سکوت، نادانی نیست، بلکه نوعی واکنش روانی جمعی به واقعیتی تلخ است که تغییر آن آسان نیست.
سکوت در جامعه ایران: چیزهایی که میدانیم و وانمود میکنیم نمیدانیم
ما میدانیم که در دادگاهها بیعدالتی وجود دارد، رسانهها سانسور شدهاند، و مدارس به جای تفکر، اطاعت را آموزش میدهند. میدانیم فساد ریشه دوانده، صدای زنان خاموش شده، و بسیاری از بازداشتها بدون اتهام روشن انجام میشود. با این حال، سکوت در جامعه ایران همچنان ادامه دارد، گویی قانونی نانوشته است.
خطرناکتر از همه اینکه این سکوت، نشانه ناآگاهی نیست، بلکه آگاهی منفی است. هر فردی میداند، اما وانمود میکند که نمیداند. با دروغ همانند حقیقت رفتار میکنیم و با ظلم مثل سرنوشت. و اینگونه، دانستن به باری سنگین و سکوت به نجاتی موقت تبدیل میشود.
سکوتی که حقیقت را در زندگی روزمره پنهان میکند
اما سکوت در جامعه ایران نه جلوگیری از انفجار است، نه راه نجات؛ بلکه فقط تأخیری در فاجعه است. ما سکوت را به بهای روان خود پرورش میدهیم و فراموش میکنیم که چیزی که امروز نمیگوییم، ممکن است فردا فریاد بزند.
هیچکس در برابر فروپاشی روانی مصون نیست وقتی سکوت به عادت تبدیل شود. سکوت در جامعه ایران دیگر محافظ نیست؛ بلکه خیانت به حقیقت و به خود ماست.
در پایان باید پرسید:
چند چیز را میدانیم… و وانمود میکنیم که نمیدانیم؟