در گوشه و کنار شهرهای ایران، از تهران تا اصفهان، کافهها بهعنوان فضاهایی برای گفتگو، استراحت و گاه حتی اعتراضی خاموش شکوفا شدهاند. این مکانها فقط جایی برای نوشیدن چای یا کشیدن قلیان نیستند، بلکه پناهگاهی هستند که دوستان، روشنفکران و حتی عاشقان را از قید و بندهای زندگی روزمره رها میکنند.
کافهای برای هر سلیقه
برخی کافهها عطر تاریخ دارند، جایی که کنار تصویری قدیمی از حافظ یا فردوسی نشسته و در فضایی آرام چای مینوشید. در مقابل، کافههای مدرنتری هم هستند که با قهوههای ایتالیایی و موسیقی غربی، نسل جدیدی را جذب میکنند که به دنبال پنجرهای رو به جهان است.
کافه، پناهگاهی از هیاهو
برای بسیاری، کافه تنها جایی است که کمی آزادی به آنها میدهد. دور از نگاههای سنگین، جوانان درباره رؤیاهایشان صحبت میکنند، هنر و سیاست را به بحث میگذارند و حتی از عشق میگویند. شاید به همین دلیل است که برخی از این مکانها همیشه تحت نظارتاند؛ چرا که در ایران، گفتگو گاه خطرناکتر از قلیان است.
میان سنت و تغییر
با این حال، کافهها همچنان فضایی برای نفس کشیدن ایرانیان باقی ماندهاند. در هر گوشه، داستانی روایت میشود، چای ریخته میشود و رؤیاها در انتظار تحققاند.