شیوا اسطوری متولد ۱۳۴۰ در تهران بود. نام او پس از کسب جوایز یلدا و هوشنگ گلشیری برای مجموعه داستان «آفتاب مهتاب» در سال ۱۳۸۲، در فضای ادبی ایران برجسته شد؛ دورانی که جوایز مستقل ادبی، نفسی تازه به ادبیات ایران بخشیده بودند.
دولت بهطور رسمی علت مرگ او را اعلام نکرده، اما برخی منابع غیررسمی از احتمال خودکشی خبر دادهاند. منابع مطلع در تهران گفتهاند که پیکر او ۲۴ تا ۴۸ ساعت پس از مرگ پیدا شده، مسئلهای که نشاندهنده انزوایی تحمیلشده از سوی فضای سرکوبگر است.
شیوا اسطوری؛ مسیری از ادبیات تا جسارت مدنی
شیوا اسطوری تنها نویسندهای ادیب نبود، بلکه کنشگری جسور در حوزه آزادی بیان به شمار میرفت. در سال ۱۳۷۳، از جمله ۱۳۴ نویسندهای بود که بیانیهای در دفاع از آزادی اندیشه و انتشار امضا کردند؛ اقدامی بیسابقه در مواجهه با سانسور حکومتی. این بیانیه با واکنش خشن امنیتی مواجه شد و شماری از امضاکنندگان بازداشت، تحت فشار قرار گرفتند یا قربانی قتلهای زنجیرهای شدند.
با وجود تمرکز بر تدریس و نوشتن در سالهای پایانی، اسطوری از ابراز نظرهایش در شبکههای اجتماعی خودداری نکرد؛ موضوعی که او را در تیررس انتقادها و تهدیدهای امنیتی قرار داد. آخرین اقدام مدنی او امضای بیانیهای اعتراضی در دیماه گذشته در حمایت از معلم و نویسنده، احمد درخشان بود؛ حرکتی اعتراضی به حکم صادره علیه این فعال فرهنگی.
میراث ماندگار شیوا اسطوری
از آثار برجستهی او میتوان به این موارد اشاره کرد:
- مجموعه داستانها: «آمده بودم با دخترم چای بخورم»، «آفتاب مهتاب»، «من دختر نیستم»
- رمانها: «بیبی شهرزاد»، «افیون»، «او را که دیدم زیبا شدم»، «نسخه اول»، «آسمان خالی نیست»، «نینا»، «خوف»، «ولی دیوانهوار»
- مجموعه شعر: «گم»، «بیا تمامش کنیم»
درگذشت شیوا اسطوری ضایعهای بزرگ برای صحنه ادبی ایران است و بار دیگر توجه را به خطراتی جلب میکند که بر سر راه صداهای مستقل و آزاد در ساختاری خفقانآور قرار دارد.