در آغاز دهه دوم قرن بیستویکم، پروژه «امپراتوری ایران در سوریه» بهنظر میرسید که با گامهایی استوار در مسیر تحقق یک رؤیای بلندمدت پیش میرود. پس از آغاز انقلاب سوریه در سال ۲۰۱۱، تهران با شتاب به حمایت سیاسی، مالی و نظامی از بشار اسد پرداخت، چرا که سقوط دمشق را بهمنزله از دست رفتن یکی از مهمترین متحدان منطقهای خود میدانست. با تشدید درگیریها، ایران حضور خود را افزایش داد، سرمایهگذاریها و نیروهای شبهنظامی بیشتری اعزام کرد، به امید آنکه پاداش بزرگی نصیبش شود: کنترل بر تصمیمگیریهای سوریه و بازسازی آن با اهداف ژئوپلیتیکی و اقتصادی خود.
طرح مارشال ایرانی خیالی
اسناد محرمانهای که از سفارت ایران در دمشق به بیرون درز کرده و اخیراً توسط خبرگزاری رویترز منتشر شدهاند، نشان میدهند که تهران در حال تدارک یک پروژه بازسازی گسترده بوده که بهصورت داخلی از آن با عنوان «طرح مارشال ایرانی» یاد میشده است، مشابه طرح بازسازی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم در اروپا. برآورد شده بود که ایران طی بیست سال آینده حدود ۴۰۰ میلیارد دلار در بخشهایی مانند زیرساخت، برق، نفت، مسکن و فرهنگ سرمایهگذاری کند.
یکی از اسناد مربوط به ژوئن ۲۰۲۳ نشان میدهد که هدف این طرح تنها اقتصادی نبوده، بلکه تلاش برای تثبیت «امپراتوری ایران در سوریه» از طریق نفوذ در نهادهای دولتی، آموزشی و رسانهای نیز مدنظر بوده است. اولویت اصلی ایران، امضای توافقات بلندمدتی بود که کنترل بخشهای کلیدی نظیر بنادر لاذقیه و طرطوس را در اختیارش قرار میداد.
پروژههای نیمهکاره و زیانهای سنگین
با این حال، زمین سوریه برای این توسعهطلبی آماده نبود. با افزایش خشم عمومی نسبت به حضور ایران و ادامه حملات اسرائیل به مواضع سپاه پاسداران، «امپراتوری ایران در سوریه» با دیوار مخالفت و موانع لجستیکی و مالی مواجه شد. پروژههای بزرگی متوقف شدند از جمله:
- نیروگاه برق در لاذقیه به ارزش ۴۱۱ میلیون یورو.
- پل استراتژیک بر روی رود فرات به ارزش ۲۶ میلیون دلار.
- پروژه استخراج نفت در دیرالزور.
بر اساس این اسناد، بدهیهای پرداختنشده شرکتهای ایرانی بیش از ۱۷۸ میلیون دلار بوده که در چارچوب تعهدات کلی به مبلغ ۳۰ میلیارد دلار قرار میگیرد؛ رقمی که فشار سنگینی بر اقتصاد تحریمزده ایران وارد کرده است.
نفوذ فرهنگی و مذهبی: ابزاری ناکام
تلاش برای تثبیت «امپراتوری ایران در سوریه» به زیرساخت محدود نشد. تهران کوشید تا از راههای فرهنگی و مذهبی نیز نفوذ خود را گسترش دهد، از جمله تأسیس مدارس شیعی، مراکز تبلیغاتی و دانشگاههای وابسته به حوزه علمیه قم. اسناد افشا شده نشان میدهند که ایران برنامههایی برای تغییر محتوای آموزشی و گسترش نهادهای شیعه در مناطق علوی و روستایی در نظر داشته است.
اما این سیاستها با مخالفت شدید مردم روبرو شد. حتی درون نظام اسد نیز صداهایی علیه این رویکرد بلند شد که آن را «تشیعسازی دولت» و فروش حاکمیت ملی در برابر دریافت کمک نظامی و مالی میدانستند.
سقوط پروژه ایرانی پس از فروپاشی اسد
در دسامبر ۲۰۲۴، سقوط رژیم سوریه ضربهای مهلک به باقیمانده نفوذ تهران وارد کرد. با غارت سفارت ایران در دمشق و فرار کارکنان آن، ساختار سیاسی و اقتصادی پروژه «امپراتوری ایران در سوریه» فروپاشید. ایران بیشتر نیروهای خود از نیروی قدس و شبهنظامیان وابسته را خارج کرد، در حالی که فشارهای بینالمللی بهویژه از سوی آمریکا و اسرائیل شدت یافت.
اسناد دیگری فاش کردند که ایران از روسیه درخواست میانجیگری کرده تا خروج امن فرماندهان نظامیاش از جنوب سوریه را تضمین کند، جایی که طی ماههای پایانی جنگ بارها مورد حمله هوایی قرار گرفت.
پایان رؤیای امپراتوری
بحث درباره «امپراتوری ایران در سوریه» صرفاً یک خیال سیاسی نبود، بلکه پروژهای مطالعهشده با ابعاد اقتصادی، فرهنگی و امنیتی بود. اما شکست آن نشان داد که قدرت ایران محدود است، بهویژه زمانی که با چالشهای داخلی گسترده، مخالفت مردمی و رقابتهای بینالمللی روبرو شود.
این پروژه پیش از آنکه بهطور کامل متولد شود، به پایان رسید. نمونهای دیگر از چگونگی فروپاشی امپراتوریهای مدرن بدون شلیک حتی یک گلوله، زمانی که بر بستر متزلزل واقعیت ژئوپلیتیکی طراحی شده باشند.